نبرد تبلیغاتی
هنگامی كه جنگ احد پایان یافت، ابوسفیان خواست منصرف شود؛ لذا بالای كوه آمد و با صدای فاتحانهای فریاد زد:
نویسنده: محمد غفارنیا
هنگامی كه جنگ احد پایان یافت، ابوسفیان خواست منصرف شود؛ لذا بالای كوه آمد و با صدای فاتحانهای فریاد زد:
یا محمد لنا یوم و لكم یوم؛ یعنی یك روز نوبت (شكست) ما بود و یك روز هم نوبت شما.
پیامبر فرمودند: جواب او را بدهید. مسلمانان گفتند: ای ابوسفیان كشتههای ما در بهشت هستند و كشتههای شما در جهنم؛ پس با هم برابر نیستند.
ابوسفیان: ما بت عزی داریم؛ ولی شما عزی ندارید.
رسول خدا: بگویید: خداوند مولای ماست و شما مولی ندارید.
ابوسفیان: اعل هبل: سربلند باد هبل.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بگویید: الله اعلی و اجل: خداوند برتر و بالاتر است.
ابوسفیان كه از شعارهای خود نتیجهای نگرفته بود، عاقبت فریاد زد: میعادگاه ما و سرزمین شما سرزمین بدر صغری است. (1) (2)
سپس ابوسفیان عمر را طلبید. عمر نیز با اذن رسول خدا نزد ابوسفیان آمد. ابوسفیان گفت: ترا به خدا سوگند، ای عمر، آیا ما محمد را كشته ایم؟ عمرگفت: نه، به خدا او اكنون سخن تو را میشنود.
ابوسفیان گفت: پس تو نزد من راستگوتر از ابن قمئه هستی. (3)
وقتی ابوسفیان و سپاه او رفتند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی بن ابی طالب (علیه السلام) دستور دادند كه به دنبال آنها برود و ببیند به كجا میروند و چه ارادهای دارند. اگر سوار شتران شده و اسبها را پشت سر بكشند، معلوم میشود كه به مكه میروند، و اگر سوار اسب ها شده و شترها پشت سر میبرند، قصد (غارت) مدینه را دارند.
علی (علیه السلام) به دنبال آنها رفت و دید كه سوار شترها شده و به سوی مكه میروند. (4)
پینوشتها:
1-مجمع البیان: ج105/3.
2-بدر صغری مرغزار و چشمهای مربوط به كنانه بود كه در عصر جاهلیت بازار خرید و فروش آنها به شمار میآمد.
3-ابن قمئه كسی بود كه در هنگام جنگ گفته بود من محمد را كشتم و اسم او «عبدالله»بود.
4-سیره ابن هشام: ج3. ص99و100.
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}